متن ارسالی جناب دکتر اشرافی

خدایش بیامرزد.از بزرگان عدلیه کشور بود.چهره ای نام آشنا برای قضات کشور.پدرم با ایشان ارتباط داشت و بارها از خدمات این مرد بزرگ به اهالی فارس و به ویژه ممسنی ،رستم و کهگلویه و بویر احمد حکایت مینمود.یه بار هم به دستور حسین قلی خان ریش سفیدان رستم شکایتش را کردند،چون به اتفاق ملاغضنفر جمشیدی از عبدالهی و ملا اردشیر گودرزی مرتب شکایت خان را به دربار شاهنشاهی داشتند،حسین قلی خان هم از کدخدایان طرفدارش خواست که  شکایت علیه ایشان به دولت پهلوی بردند که این آقا آدم دولت هست چرا میاد در مننطقه برای کشاورزان مشکل ایجاد می کند. (دکتر اشرافی)


پاسخ نویسنده وبلاگ: متن فوق از جناب آقای اشرافی از روستای شوسنی،ضامنی شده است.جناب آقای اشرافی معاونت منابع انسانی دادگستری فارس و از قضات خوب و افتخارات شهرستان رستم می باشند..ممنون از اظهار محبت شما و ارسال این مطلب.///

بله از اینکه عده ای از کدخدایان شکایت ایشان را میکردند و سند یکی از این شکایتها در آدرس زیر (http://www.icnc.ir/index.aspx?pid=289&metadataId=6afa4527-773f-4f3d-a89c-8e5f876bf703)

موجود هست.که اطلاعات این شکایت با این عنوان در آدرس فوق موجود هست (

اطلاعات کتابشناختی
عنوان اصلی: گودرز انصاری [ساکن قریه اکبری رستم ممسنی در شکایت از احمد عبدی زاده قاضی دادگستری اهواز مبنی بر توطئه چینی و باج گیری از وی و درخواست احقاق حق و رسیدگی دارد]
پدیدآورندگان : -
نوع : متن
جنس : treaty
چاپ
صاحب محتوا :

کتابخانه دیجیتالی کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی

توصیفگر : فارس
وضعیت نشر :
مشخصات فیزیکی : ۳ برگ، ۱ پاکت، ۱ نامه
شناسه : 567116
تاریخ ایجاد رکورد : 1397/5/20
قیمت شیء دیجیتال : فاقد شیء دیجیتالی

)///

درست می باشد که عده ای شکایت ایشان را میکردند از جمله مرحوم کربلائی گودرز انصاری که با ایشان نسبت فامیلی هم داشتند. ولی ایشان با خوانین و کدخدایان سعی میکرد ارتباط خوبی داشته باشد و از دوستان دوران کودکی مرحوم حسین قلی خان رستم بودند و حتی در رفتن به تهران و کالج البرز به این جهت که پدرشان مرحوم کربلائی عبدی شخص با سواد و مورد احترام امامقلی خان رستم و اسدخان باشتی بود در دوران تحولات سیاسی بعد از جنگ جهانی که خوانین دستگیر و برای اعدام به تهران و سپس به تبریز تبعید شدند مرحوم کربلایی عبدی ایشان را با امامقلی خان رستم به تهران فرستاد تا ایشان را به مدرسه ای معرفی کند و ... که بعدا در نهایت با پرس و جوی زیاد خودش به کالج البرز در تهران میرود(  و ماجرای خاطره می خواهم درس بخوانم ولی پول ندارم از مدیر کالج البرز و ...)پدرشان از آنجایی که مورد احترام خوانین بودند همیشه به آنها توصیه میکرد که تا میتوانند مردم دار باشند و به مردم ظلم نکنند چرا که ریشه ظلم روی آب است و زود از بین می رود.می خواهم بگویم هم خوانین به وی و خانواده اش احترام میگذاشتند و هم ایشان احترام آنان را داشت ولی از آنجایی که طایفه ایشان را از روستای اکبری بیرون کردند و املاک آنها را از دستشان گرفتند و بعدها با توطئه عده ای دایی ایشان مرحوم ملا باقر سلیمانی کشته شد که از این تاریخ به بعد کمی ارتباط دوستی قدیمی و خانوادگی ایشان با خوانین کمرنگ تر شد و نهایتا با شکایات زیاد وفشارهایی که آوردند توانستند حدود 5 هکتار از اراضی روستای اکبری را که مرحوم حسین قلی خان به زور از آنها گرفته بود پس بگیرد که قسمتی این زمین الان تحت تصرف طایفه دشتی (وراث مرحوم ملافرامرز سلیمانی) می باشد. در مورد قتل داییشان توسط مرحوم حسین قلی خان  به گفته شخص حسین قلی خان ، پیغامی در زندان شیراز قبل از اعدامش در ملاقات با  مرحوم ملا علی خان جمشیدی به ایشان داده بودند که نشان می داد وی از قتل مرحوم ملا باقر بی خبر بوده و بیان کرده بودند که  مادرشان با همدستی عده ای دیگر از یکی از طوایف منطقه با نقشه قبلی اقدام به قتل مرحوم ملا باقر سلیمانی کردند که شخصی هم که به عنوان قاتل اجیر شده بود تا این کار را انجام دهد از روستای زیردو بود که چند سال بعد پدرم (مرحوم میرزا رسول سلیمانی) که در هنگام تیراندازی به سمت مرحوم ملاباقر کودکی حدودا  5 ساله ای بوده که همراه پدرش مرحوم ملا محمد و عمویش مرحوم ملا باقر بوده و آن صحنه ها را به چشم خود دیده بود و دقیق توی ذهن داشت که بعد از تیر اندازی قاتل انگار نابینا شده بود و از ترس وقتی داشت فرار میکرد هر چند متر یک بار به زمین میخورد و بالاخره توانست فرار کند و بعد از آن  پدرش (مرحوم ملا محمد جسد مرحوم ملا باقر را بر روی دوش انداخته و پسر خوردسالش مرحوم میرزا رسول هم با اینکه کم سن و سال بود دنبال ایشان به راه افتاده و حتی در مواردی که پدرش خسته میشد کمکش سعی میکرده پای مرحوم ملا باقر را بالا نگه دارد که به زمین گیر نکند و بر روی زمین کشیده نشود تا اینکه جنازه را به خانه بردند و بعدا مرحوم میرزا رسول که بزرگ شدند در دوران جوانی قاتل را در جایی دیده بودند دست و پای ایشان را بسته و قصد تلافی آن را داشت که نهایتا صلح وسازش بین آنها رخ داد و آن شخص کشته نشد)  به همین خاطر بعد از این اتفاقات که ایشان سعی در قصاص قاتلان داییشان  و بعد از آن هم ادعای مالکیت املاک  خانواده و طایفه خود را داشت ، برای همین افرادی که از این جریان متضرر میشدند ناچار شدند و سعی داشتند برای ایشان دردسر درست کنند و اقدام به طرح شکایت در مراجع قضایی علیه ایشان میکردند که یک نمونه از این شکایت ها با مشخصات فوق در مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی موجود می باشد.حتی در مورد شکایت علیه قاتلان مرحوم ملا باقر سلیمانی طوری برنامه ریزی کردند که گفته شد مرحوم ملا باقر در اثر بیماری فوت کرده بوده و به قتل نرسیده و متاسفانه عده ای از نزدیکانش با وعده هایی که گرفته بودند نیز به این امر گواهی داده که منجر شد به ناحق مدتی ایشان را از کار تعلیق کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد