متن ارسالی از شاهین جمشیدی

روحش شاد و یادش گرامی باد.جناب آقای یداله انصاری هر چه از بزرگواری جناب آقای عبدی زاده گفته شود از وفاداری به ایل و تبارش کم گفته ایم.خاطره ای از زمانیکه اوایل انقلاب جنگ تازه شروع شده بود یک نفر از همین اهالی ضمن فرار از منطقه با مقدار زیادی فشنگ دستگیر می شود پدرش چون میدانست که مرحوم عبدی زاده و مرحوم مشهدی غضنفر عبد الهی دوست صمیمی هستند برای نجات آن به آقای عبد الهی مراجعه میکنند.باتفاق به اهواز نزد آقای عبدی زاده میروند خلاصه آقای عبدالهی با توجه به رفاقت دیرینه (به آقای عبدی زاده) میگوید بچه این آقا را چرا برای چند دانه فشنگ زندان کرده اید.مرحوم عبدی زاده با لحنی شیرین به سرباز نگهبان دستور می دهد که دو دانۀ فشنگ این مجرم را بیاورید.وقتی سرباز برمی گردد دو گونی فشنگ و تعدادچند اسلحه روی میز قاضی جناب عبدی زاده میگذارد.پدر مجرم کلافه میشود.بزرگواری آقای عبدی زاده را ببینید میگوید به خاطر برادر عزیزم آقای عبدالهی آن را به جای اعدام حکم اخراج صادر میکنیم.همان روز این مجرم را آزاد می نماید.کدام قاضی چنین رحم و مروتی دارد.خدا رحمتشان کند.///ارسالی از شاهین جمشیدی


پاسخ:با سلام خدمت شما جناب جمشیدی. مرحوم ملا غضنفر جمشیدی (عبدالهی) بزرگ و کدخدای روستای عبدالهی (کارخانه) از دوستان قدیمی مرحوم آقای عبدیزاده بودند که با ایشان رفت و آمد خانوادگی زیادی داشتند.ممنون از شما به خاطر خاطره ای که نقل کردید.خداوند مرحوم ملا غضنفر و سایر اموات شما را بیامرزد و به شما عمری با عزت عطا کند.تشکر.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد