حدود 15 نفر از برادر زاده های آقای عبدی زاده در خانه وی درس میخواندند که اکثر آنها کمتر از ده سال داشتند و نگهداری از آنها سخت بود.پدرم میگوید که وقتی یکی از برادرهایش که تازه میخواست از خانواده جدا شود و به منزل آقای عبدی زاده برود خیلی کوچک بود و طریقه نگهداری از خود و حتی جمع کردن رختخواب و ... را هنوز بلد نبود چون تا آن زمان مادرش همه آنها را انجام میداد ولی به محض ورود به خانه آقای عبدی زاده باید خودش یاد میگرفت که کارهای شخصی اش را انجام دهد ولی وقتی به آنجا رفته بود آقای عبدی زاده خود شخصا حدود یک هفته این کار ها را برای وی انجام میداد و به او هم چیزی نمیگفت و چون تازه از خانواده جدا شده بود و احتمال داشت دلش برای خانواده اش تنگ شود اصلا به وی فشار نمی آورد ولی بعد از یک هفته به ایشان گفت دیدی که من چیکار میکردم و چطور جارو میزدم و چطور رختخوابت را جمع میکردم از این به بعد باید همه این کار ها را خودت انجام دهی و به موقع هم درست را بخوانی .اینگونه بود که آقای عبدی زاده انجام کاری را به برادرزاده هایش یاد میداد و از روز اول با تندی برخورد نمیکرد که آنها ناراحت شوند و از درس و مدرسه زده شوند.ایشان آنقدر بزرگ بودند که چنین کارهایی را برای فامیلش بدون از هیچ منتی انجام میداد تا اینکه آنها بتوانند درس بخوانند و پیشرفت کنند.
من از کوچکترین برادرزاده هاش هستم
سلام.حال شما.کدوم هستید؟