آقای عبدی زاده - سیاست و انتخابات دور اول مجلس شورای اسلامی در ممسنی

آقای عیدی زاده از نخستین تحصیل کرده های دانشگاه تهران بودند که قبل از سال 1330 از دانشگاه تهران لیسانس حقوق خود را گرفتند و در این مسیر با افراد زیادی آشنا شدند که هم تحصیل کرده بودند و از خانواده های بودند که در صحنه سیاست کشور دست داشتند.یا فرزند وزیر بودند یا فرزند افراد رده بالای نظامی یا برادر همچین افرادی بودند.از آنجایی که آقای عبدی زاده بزرگ شده روستا بودند و از همه مهمتر در خانواده ای بزرگ شده بود که برای همه چیز و همه کس احترام قائل می شدند و مو رد احترام هم قرار می گرفتند.آقای عبدی زاده خصوصیات اخلاقی خوبی را از پدر به ارث برده که یکی از بارزترین آنها برخورد خوب با مردم بود.ایشان بسیار متواضع و خوش برخورد بودند برای همین از همان دوران کودکی با همکلاسی ها و دوستان ارتباط خوبی داشت و این ارتباط و دوستی تا سالها پس از دوران تحصیل هم ادامه داشت. 

همکلاسی های وی بعد از پایان دوره دبیرستان یا وارد دانشکده های نظامی شدند و افسران رده بالای مملکتی شدند یا از قضات و حقوق دانان خوب کشور که از جمله نام آشنایان آنها در ممسنی محمد بهمن بیگی حقوقدان و نویسنده خوب و بزرگ معاصر و آقای سید جعفر ابطحی وکیل پایه یک و اولین وکیل ممسنی و شاید فارس بودند.از همان زمان و بعد از اشتغال به کار قضاوت از طرف دوستانشان بارها به کار های سیاسی آن هم در سطح بالای مملکت دعوت می شد که به هر دلیلی ایشان امتناع می کردند و شاید اصلا به حضور در چنین صحنه هایی علاقه نداشت.چون هم وضعیت مالی مردم را می دید و هم وضعیت کلی مملکت را به همین دلیل رغبتی علیرغم دعوتهای مکرر دوستانشان برای حضور در صحنه های سیاست نشان نمیداد و می دانست که  چنین پستهایی حتی میز قضاوت ماندنی نیستند پس بهتر است به جای اینکه به فکر قدرت و مقام باشد به کار خودش مشغول باشد و در همان پستی که هست برای مردم , قوم و جامه اش مفید باشد.  

برای همین همیشه دور از سیاست بود و تا جایی که میتوانست و از لحاظ قانونی مشکلی پیش نمی آمد برای همه سنگ تمام می گذاشت.جایی که میدید حق کسی دراد ضایع میشد خود را مسئول میدید و بی تفاوت از کنارش نمی گذشت.چه بسا بعضی وقتها خود و آینده شغلی خود را برای مردم به خطر می انداخت تا شاید کمکی کرده باشد که از جمله یکی از آنها اعدام غلامحسین سیاهپور  از جنگجویان جنگ گجستان در ممسنی بود که حکم اعدامش صادر شده بود و مستقیما توسط محمد رضا شاه پهلوی رسیدگی میشد.در خصوص درخواست کمکی که از طرف مردم منطقه و آقای سیاهپور شده بود و  شخصی به نام محمد نبی دشتی نامه ای برای آقای عبدی زاده میبرد که محتوای نامه تقاضای کمک آقای سیاهپور برای نجات ایشان از دست حکومت بود ایشان ابتدا با دوستان خود که از پرونده وی مطلع بودند سوال پرسید و یکی از دوستانشان که از افسران عالی رتبه نزدیک به محمد رضا شاه بود قول مساعت و همکاری داد بعدا پیگیری های وی معلوم شد که یکی دیگر از افسران عالی رتبه مسئول رسیدگی به پرونده قیام عشایر جنوب و جنگ تنگه گجستان ممسنی(رستم) بود آقای غلامحسین سیاهپور را از عوامل اصلی این جنگ به حساب می آوردند و شدیدا از محمدر رضا شاه تقاضای دستگیری و اعدام وی را داشتند است که  آقای سیاهپور باید اعدام شوند محمد رضا شاه هم از تصمیم خود به هیچ وجه منصرف نمیشود که بعد از اطلاع آقای عبدی زاده از قضیه و تصمیم حتمی حکومت به اعدام  غلامحسین سیاهپور در جواب ایشان فرموده بود که دو راه بیشتر ندارد یا تسلیم شود تا شاید تخفیف مجازات بگیرد و  شاید بتواند اعدام را به حبس تبدیل کند یا از کشور خارج شود که بعد از اطلاع از تصمیم قطعی به اعدام آقای سیاهپور به ایشان میگوید تنها راه نجاتت فرار از کشور و خارج شدن از مرز ایران می باشد که آقای سیاهپور ترجیح دادند در اینجا بمانند و از کشور خارج نشوند و نهایتا خو را تسلیم کرد و به اعدام محکوم شد.  

اینگونه بود که آقای عبدی زاده خود را شریک مردم  میدانست و از هر خدمتی برای مردم منطقه دریغ نمیکرد و هیچ گاه به صحنه سیاست وارد نمیشد تا آلوده کارهای نا خواسته نشود.تا اینکه انقلاب می شود و محمد رضا شاه از کشور خارج میشود و اوضاع سیاسی و اداری مملکت آشفته و نهایتا بعد از انقلاب اسلامی که عده ای از طرفداران شاه که در راس بودند یا اعدام شدند یا از مملکت گریختند تجربه اشخاص پاک و صادقی چون آقای عبدی زاده بیش از هر زمانی نیاز بود تا در راس امور قرار بگیرند و جامعه را آرام کنند و در همان زمان سرپرست دادگستری خوزستان میشود و برادرش دکتر سلیمانی هم از مسئولان اصلی پزشکی قانونی خوزستان در اوایل انقلاب و همچنین جنگ تحمیلی می شود و باز در اوایل انقلاب اسلامی به دلیل خدمت پاک و صادقانه از سوی مسئولین جمهوری اسلامی به کار های سیاسی دعوت میشود تا جایی که مرحوم دکتر بهشتی رئیس وقت قوه قضائیه مستقیما از ایشان میخواهد که سرپرستی یکی از وزارتها را بر عهده بگیرد که در جواب به ایشان میگوید که من پیر شدم و توانایی انجام فعالیت های زیاد آن هم در سطح بالای مملکتی را ندارم. تازه خیلی از کسانی هستند در مسیر انقلاب با شما تلاش کرده اند و هم نیروی جوان هستند و هم شوق رسیدن به چنین مقامهایی را دارند.که باز از طرف دکتر بهشتی دعوت میشوند که حالا که به طور مستقیم مسئولیت نمی پذیرید حداقل در انتخابات نمایندگی مجلس شرکت کنید و بدین طریق ما را یاری کنید و از طرفی مردم منطقه و طایفه های مختلف نیز از ایشان میخواهند که در انتخابات مجلس شرکت کند که ایشان نیز میپذیرد و برای شرکت  در دور نخست انتخابات مجلس شورای اسلامی راهی ممسنی میشود و در روزهای آخر به فرمانداری ممسنی می رود و ثبت نام میکند.ولی به محض ورود به فرمانداری از همان اوایل ثبت نام با عده ای روبرو میشود که به نحوی با حرفهایی که زیر لب زمزمه میکنند از آمدن ایشان ناراضی اند در حالی که خود آنها از جمله کسانی بودند که وی را دعوت به حضور در صحنه میکردند.کسانی که تا آن روز از وی تقاضای حضور کردند امروز یک مرتبه عوض شدند و هر کدام از طایفه خود نماینده ای برای ثبت نام فرستاده بودند.گویی اصلا آقای عبدی زاده به آنها خدمتی نکرده بود.اگر تنها رقابت انتخاباتی  و حضور در صحنه  بود که مشکلی نداشت و آقای عبدی زاده استقبال میکرد ولی توهینها آن هم بیشتر از طرف هم طایفه ای و همشهریهایش قابل تحمل نبود. 

نه تنها شایسته سالاری از همان ابتدا مفهومی نداشت بلکه توهین به نمایندگان رقیب و طایفه گرایی در نهایت شدت بود.حرفهایی و شایعه هایی را خودبخود علیه کاندیداها درست میکردند که آقای عبدی زاده از ماندن در چنین فضاهایی شرمش می آمد.اگر ایشان تشنه قدرت و صندلی نمایندگی بود همان موقع در خوزستان ثبت نام میکردند و با اکثریت آراء به مجلس راه می یافتند. اگر در حال حاضر هم شخصی از فامیل ایشان در خوزستان برای نمایندگی ثبت نام کند به دلیل خدمات فراوان آقای عبدی زاده به مردم خوزستان شانس بالایی برای حضور در مجلس دارد.آقای عبدی زاده نه از لحاظ مالی کم داشت نه از لحاظ منصب و مقام.رئیس دادگستری خوزستان بود و تنها هدفش از حضور فقط و فقط اصرار خود مردم مسئولان و خدمت بر مردم منطقه اش بود.اگر هدفی جز این داشت در اهواز شرکت میکرد همانند سید جعفر ابطحی که از افتخارات این شهرستان هستند و قبل از انقلاب در شیراز شرکت کردند و  به عنوان نماینده مردم شیراز وارد مجلس شدند  ایشان هم اگر میخواستند در اهواز شرکت میکردند و مطمعنا آرای بالایی کسب میکردند. 

 غباری  از طایفه گرایی بلند شد و از همان روزهای اول فضای انتخابات را در ممسنی آلوده کرده بود و تا حال هم هنوز انتخابات در ممسنی یعنی طایفه .هر طایفه ای که بتواند تنها یک کاندید را معرفی کند همان طایفه برنده انتخابات است و اگر شخصی از طایفه ای کاندید طایفه دیگر را اصلح بداند و به وی رای بدهند مردم طایفه همان نماینده  فرد مذکور را مسخره میکنند و میگویند طایفه شما بی عرضه است و ما رای را بردیم .مردم به معارهای انتخاب اصلا فکری نمیکنند و فقط هم طایفه ای بودن کافی است و اگر کسی هم منطقی فکر کند مورد تمسخر قرار میگیرد.این هم ارثی است  که از گذشتگان به ما رسیده و رها کردنش مشکل.برای همین آقای عبدی زاده از صحنه سیاست که در سطح پایین و چه در سطح کلان خودداری کرد و هرگز به صحنه برنگشت و صادقانه به خدمت قضایی مشغول شد و با سربلندی به پایان رسانید.  

آقای عبدی زاده قبل از هر چیز انسان شایسته و بزرگواری بودند.  

روحشان شاد و یادشان گرامی 

 

   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد